عمر ی در میخانه روان به جستجویش
بگذشت خرامان ندیدیم گل رویش
صدحیف زمستی چنان غرقه به جامیم
غافل که همه هستی ما بسته به مویش
آرزو بر دل ما شد بتراود گل نرگس
ازبوی عطر ش رویم میخانه به سویش
هرمیخانه قدم نهد خدا یارش باد
ماهم چو گدایان بنشینیم سر کویش
ایکاش نسیمی بوزد از میخانه به بیرون
تا جان بگیرد رمقی زعطر و بویش
مستانه ذلیخا را مذمت نه چنین است
یوسف تماشائی وهم خلقت و خویش
امید که وصلی چوذلیخا شود حاصل
بانگ انا مهدی بسراید از گلویش
برچسب : نویسنده : 6mm-mmf بازدید : 18